دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دینا مهربون بابا

یک عادت (شاید ارثی)

یادم نمیاد دقیقا این کار و از کی انجام می دادی اما هنوز هم گاهی این کار و  میکنی و اون اینه که می رفتی سراغ کمد لباست و همه لباساتو بیرون می ریختی و از هر کدوم که خوشت می اومد می پوشیدی ,اوایل , کار هر روزت بود و به یکی دو بار هم راضی نمی شدی حالا الحمدلله کمتر شده کاش خودت هم جمعشون می کردی البته می گن چیزی که عوض داره گله نداره یا مثلا مکافات عمل تو همین دنیاست آخه از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون مامانی هم وقتی بچه بود همین کار و می کرد می رفت سراغ کمد لباسش و لباساشو روزی چند بار عوض می کرد و میریخت پای کمدش و اون موقع خاله فریده که از مامانی بزرگتر بود از این کار خسته میشد ولی عزیزم مامانی وقتی این کارو انجام میداد ...
22 آذر 1390

یک عادت (شاید ارثی)

یادم نمیاد دقیقا این کار و از کی انجام می دادیاما هنوز هم گاهی این کار و میکنی و اون اینه که می رفتی سراغ کمد لباست و همه لباساتو بیرون می ریختی و از هر کدوم که خوشت می اومد می پوشیدی ,اوایل , کار هر روزت بود و به یکی دو بار هم راضی نمی شدی حالا الحمدلله کمتر شده کاش خودت هم جمعشون می کردی البته می گن چیزی که عوض داره گله نداره یا مثلا مکافات عمل تو همین دنیاستآخه از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون مامانی هم وقتی بچه بود همین کار و می کرد می رفت سراغ کمد لباسش و لباساشو روزی چند بار عوض می کرد و میریخت پای کمدش و اون موقع خاله فریده که از مامانی بزرگتر بود از این کار خسته میشد ولی عزیزم مامانی وقتی این کارو انجام میداد شش یا هفت ساله بود...
22 آذر 1390

بازی های دخملی

دینا پرستار می شود حدود دو سالگی سی دی فیلم بیمارستانتو نگاه می کردی و تمام کارهایی که پرستار اتاق عمل برای شما انجام میداد شما هم روی عروسک معروف(تپلی) انجام می دادی. نافش رو تمییز میکردی ,اثر پا شو روی کاغذ میزدی ولباس تنش می کردی و می اوردی به مامان یا بابایی نشون می دادی این طوری شد که به پرستاری علاقه مند شدی. دینا دندانپزشک می شود دو سال ونیمت که شد برای اولین بار به دندانپزشکی بردیمت و چون به خاطر خوردن قطره آهن دندونات کمی سیاه شده بود خانم دکتر با فلوراید دندونات رو شستشو داد و این شد که خانم خانما , به دندانپزشکی علاقه مند شدی و مدتها با تپلی این بازی رو با استفاده از وسایل پزشکی که بابایی...
22 آذر 1390

بازی های دخملی

دینا پرستار می شود حدود دو سالگی سی دی فیلم بیمارستانتو نگاه می کردی و تمام کارهایی که پرستار اتاق عمل برای شما انجام میداد شما هم روی عروسک معروف(تپلی) انجام می دادی. نافش رو تمییز میکردی ,اثر پا شو روی کاغذ میزدی ولباس تنش می کردی و می اوردی به مامان یا بابایی نشون می دادی این طوری شد که به پرستاری علاقه مند شدی. دینا دندانپزشک می شود دو سال ونیمت که شد برای اولین بار به دندانپزشکی بردیمت و چون به خاطر خوردن قطره آهن دندونات کمی سیاه شده بود خانم دکتر با فلوراید دندونات رو شستشو داد و این شد که خانم خانما , به دندانپزشکی علاقه مند شدی و مدتها با تپلی این بازی رو با استفاده از وسایل پزشکی که باب...
22 آذر 1390

شعر کودکانه

دختر مامان از حدود یکسال و هشت  یا نه ماهگی به بعد شروع به حفظ  شعر هایی می کردی که در کتاب قصه ها برایت میخواندم و هر چه بزرگتر می شدی بهتر و کامل تر حفظ و بیان می کردی.وقتی کتاب قصه برات می خونیم خیلی دوست داری وعلاقه نشون میدی فقط اینکه به یک یا دو قصه رضایت نمیدی و اصرار می کنی چند تا قصه برات بخونیم وگاهی به ده تا قصه هم می رسه . امیدوارم خسته و دلزده نشی . جایی می خوندم که قصه رو برای بیداری فرزندتون بخونید نه برای به خواب رفتن بچه ها.                     اولین کتابی که دردست گرفتی عزیزم .↑     &nbs...
16 آذر 1390

شعر کودکانه

دختر مامان از حدود یکسال و هشت یا نه ماهگی به بعد شروع به حفظ شعر هایی می کردی که در کتاب قصه ها برایت میخواندم و هر چه بزرگتر می شدی بهتر و کامل تر حفظ و بیان می کردی.وقتی کتاب قصه برات می خونیم خیلی دوست داری وعلاقه نشون میدی فقط اینکه به یک یا دو قصه رضایت نمیدی و اصرار می کنی چند تا قصه برات بخونیم وگاهی به ده تا قصه هم می رسه . امیدوارم خسته و دلزده نشی . جایی می خوندم که قصه رو برای بیداری فرزندتون بخونید نه برای به خواب رفتن بچه ها. اولین کتابی که دردست گرفتی عزیزم .↑ شعرهایی که دینا جان حفظ کرده آ میشه مثل آلو هسته داره آلبالو موقع خوردن امابشورینش بچه ها مامان ج...
16 آذر 1390

شیرین کاریهای دخترونه

                   پوشیدن شال و حجاب مامانم پوشیدن کفش تق تقی و بالا وپایین رفتن روی تشک مبلامون                چادر سر کردنم وقتی مهمون می اومد   پوشیدن پیشبند آشپزخونه مامانم  (خودم از تو کشو برداشتم ) ...
16 آذر 1390

شیرین کاریهای دخترونه

پوشیدن شال و حجاب مامانم پوشیدن کفش تق تقی و بالا وپایین رفتن روی تشک مبلامون چادر سر کردنم وقتی مهمون می اومد پوشیدن پیشبند آشپزخونه مامانم (خودم از تو کشو برداشتم ) ...
16 آذر 1390